چهارشنبه 21 بهمن 1388 - 7:19













-

I تبلیغات متنی I
فروش نقد و اقساط بلند مدت
فروش لپ تاپ و تلویزیون های ال سی دی در مدل های مختلف
----------------------------
پی سی آنلاین
بازی و سرگرمی، دانلود، اخبار، اطلاعات بورس و فتوگالری
----------------------------
روزنامه تفاهم
اولین روزنامه کارآفرینی ایران
----------------------------
پارسيس
مشاوره،طراحي و برنامه نويسي  پورتال‌های اینترنتی
----------------------------



RSS مهدي عزيزي



سه‌شنبه 28 فروردين 1386 - 16:49

چه‌طور دنياي‌ما اين‌طور تمام مي شود؟

لینک این مطلب

شما هم بنويسيد (9)...

در منطقه‌اي روستايي و بي‌آب‌و‌علف در مراكش، شليك گلوله‌اي به سمت اتوبوس حامل توريست هاي آمريكايي زنجيره‌اي از حوادث را باعث مي شود كه قصه‌ي «بابل» فيلم جديد آلخاندرو گونزالس ايناريتو كارگردان صاحب سبك سينما جهان را مي سازد.
داستان تلاش يك زن و شوهر توريست آمريكايي در مراكش براي زنده ماندن، دو پسر بچه مراكشي كه با شيطنت‌ها‌ي‌شان زمينه‌ساز اتفاقات ديگر داستانند، پرستار بچه‌هايي كه به طور غير‌قانوني با دو بچه آمريكايي از مرز عبور كرده و يك دختر نوجوان سركش ژاپني كه پليس در پي يافتن پدرش است، به يكديگر گره خورده‌اند تا شاهكاري به نام «بابل» شكل بگيرد.
نام فيلم برگرفته از افسانه آفرينش در متون انجيل است، بابل در انجيل افسانه‌اي است درباره مردم زمين كه روزگاري همه به يك زبان حرف مي‌زدند، سپس متحد شدند تا برجي بسازند براي رسيدن به بهشت و خداوند از آنها خشمگين شد و كاري كرد تا به زبان‌هاي مختلفي حرف بزنند.
ايناريتو در «بابل» بعد از تجربه‌هاي ساختار‌شكن‌ «عشق‌هاي سگي» و «21 گرم» اين بار به اوج تكنيك قصه‌گويي در فيلم رسيده، تا جايي كه با ساختار نسبتا خير‌خطي تدوين فيلم، ما را با شخصيت‌هاي داستان‌هاي‌اش از اين قاره به‌آن قاره مي كشاند. دوست دارم از نظر جذابيت داستاني «بابل» را فيلم‌هاي تارانتينو مقايسه كنم با اين تفاوت كه تارانتينو دنبال روايت قصه‌اي به شكل كاملا سينمايي و بدون استفاده از داشتن مفاهيم خاص و نمادهاست، اما بابل فيلمي نمادگراست. بر خلاف نظر خيلي‌ها معتقدم در «بابل»، اين مفاهيم هستند كه به كمك فيلم‌ساز آمده‌اند تا فيلمي با ساختار روايي متفاوت (كه اين تفاوت‌ها را در فيلم‌هاي قبلي ايناريتو هم ديده‌ايم) را ارائه كند. در واقع ساختار روايي خاص فيلم كمكي به القاي مفاهيم نمي كند و صرفا يك ساختار سينمايي جذاب براي روايت داستان‌هاست.(كه البته بسيار خوب هم كار شده است)
در بابل  داستان ها به گونه‌اي طراحي شده كه تا پايان جذابيت‌هاي خود را حفظ مي‌كنند. در كنار داستان كارگرداني و تدوين خوب فيلم باعث شده فيلم با وجود طولاني بودن آن هيچگاه از ريتم نيافتد. اما نقطه قوت فيلم در فيلم‌نامه و به‌خصوص شخصيت‌پردازي‌هاي عالي آن است كه با بازي خوب بازيگران فيلم همراه شده است. اين تا حدي است كه شما بدون اينكه اطلاعات زيادي از شخصيت‌ها داشته باشيد همواره در طول داستان با آن‌ها و مصائب‌شان همراهي مي كنيد.(حتي با دختر ژاپني كه جهت جلب توجه افراد پيرامونش كارهايي غير منطقي انجام مي دهد) از بازي خوبي بازيگران حرفه‌اي همين بس كه تماشاگر با كيت بلانشت درد مي‌كشد(ايناريتو در جايي گفته: «حس مي كردم كه فقط بازيگر زني با قابليت و استعداد كيت بلانشت مي‌تواند از عهده نقشي برآيد كه در واقع "درازكشيدن روي زمين است" و تازه آن را نيز براي تماشاگر جالب توجه بگرداند») و عذاب دروني كه براد پيت تحمل مي‌كند را كاملا درك حس مي‌كند.(سكانس صحبت تلفني براد پيت با بچه‌هايش واقعا درخشان است)گريم مناسب براد پيت به او جهت بازي در نقش يك مرد آمريكايي معاصر كمك قابل توجهي مي‌كند. اما باز هم به نظر من ستاره اين ميدان گائل گارسيا برنال است كه واقعا در نقش سانتياگو (برادرزاده امليا) خوش درخشيده و نماينگر دوگانگي شخصيتي است كه مي‌تواند دوست داشتني و دلچسب باشد ولي وقتي مست است بي قيد و عصبي مي‌شود. احساس يك مكزيكي نسبت به آمريكايي‌ها اطرافش را نيز به شكل واقعي مي توان در نقش آفريني گائل گارسيا برنال مشاهده كرد. بازيگران حرفه‌اي كار به خوبي بازي خود را با ساختار مستندگونه فيلم تطبيق داده اند.
اما برخلاف ساختار روايي داستان كه در جهت سينمايي و ديدني‌تر شدن فيلم است، شكل مستندوار فيلم بيشتر در خدمت القاي مفاهيم فيلم است. «بابل» فيلم رابطه‌هاست رابطه‌هايي كه در دنياي امروز شكل نمي‌گيرد. شخصيت‌هاي «بابل»؛ پسران مراكشي، زن و مرد آمريكايي،بچه‌هايشان و زن پرستار، دخترك ژاپني، پدرش و حتي مرد پليس همه تنها هستند و اين تنهايي درد مشترك همه آنهاست.سرنوشت تلخ و تراژدي‌وار شخصيت‌هاي داستان، در واقع حاصل بي‌توجهي و حرف از ذهنيتي تقديرگرا و نگاهي منفي به اطراف خود‌شان است، كه حاصل همان عدم وجود رابطه‌هاست. اعتقاد به جبر و تقدير، ديدگاه غالبي است كه  دردو كار قبلي ايناريتو نيز ديده مي شود.
داستان‌هاي مختلف فيلم به همراه شخصيت‌هاي كه با اعمالي از روي بي‌توجهي و رفتار غير‌منطقي(اضافه كنيد: وجود نداشتن رابطه‌هاي درست، اخبار غلط رسانه‌اي، بد‌شانسي، سوء‌تفاهم و ...) قصه را پيش مي‌برند نهايتا خود را با سرنوشتي تلخ تنها مي يابند كه اين نقطه پاياني داستان‌هاست.


شما هم بنويسيد (9)...



چهارشنبه 22 فروردين 1386 - 12:59

«سنتوري» با صداي رادان

لینک این مطلب

شما هم بنويسيد (2)...



از وقتي كه «سنتوري» مهرجويي رو توي جشنواره ديدم بي صبرانه منتظر نمايش عموميش هستم.الان نمي خوام راجع به فيلم صحبت كنم ... اما از وقتي كه صحبت هايي پيرامون ندادن پروانه نمايش و اين جور چيزا واسه فيلم پيش اومد همه نگران بوديم نكنه فيلم اكران نشه و نتونيم ببينيم. ولي نمايش سنتوري توي جشنواره تقريبا خيال همه رو راحت كرد جاي همه اونهايي كه دوست داشتند فيلم رو ببينند و نديدند خالي... توي نشست پرسش و پاسخ ، مهرجويي گفت فقط يه قسمت هايي از كنسرت كاخ نياوران و يه قسمتي هم از يه پارتي رو به خاطر اينكه ماه محرمه حذف كرديم كه توي نمايش عمومي اونها رو هم اضافه مي كنيم.
اما تازگي ها مثل اينكه  دوباره مشكلاتي واسه نمايش عمومي فيلم پيش آمده. مشكل اصلي هم صداي بدون مجوز! محسن چاووشيه. در واقع چون صداي محسن چاووشي كه روي تصاوير بهرام رادان شنيده مي‌شه ( و خدايش هم عجيب صداش روي اجراي خوبه بهرام رادان نشسته)، هنوز مجوز قانوني لازم را كسب نكرده، مشكلاتي در راه نمايش عمومي فيلم ايجاد كرده. راجع به ضوابط و مقررات مجوز گرفتن براي ترانه ها اطلاعات چنداني ندارم اما مطمئنم اگر سنگ اندازي دركار نبود گرفتن مجوز ترانه هاي محسن چاووشي در فيلم سنتوري مشكل خاصي نبود.
اما اين مشكل اين قدر جدي شده كه بهرام رادان ترانه‌هاي "سنتوري" را خونده و احتمال داره «سنتوري» با صداي بهرام رادان روي پرده بره. واسه من كه فيلم رو ديدم تصور سنتوري بدون چاووشي ديگه غير ممكنه حتي اگه رادان خيلي هم خيلي خوب اجرا كرده باشه. حس خاصي توي صداي چاووشي هست، كه استاد هم به خوبي اين موضوع را فهميده بود و اونو واسه خوندن ترانه ها انتخاب كرد. حتما بعضي ترانه هاي فيلم رو شنديد ... اما واقعا براي زندگي كردن با علي سنتوري قصه غير از بازي خوب رادان و شخصيت پردازي استادانه مهرجويي يه صداي پر از حس و زخم خورده لازم بود، كه صداي چاووشي دقيقا همونه.بايد بگم ترانه هاي استفاده شده در فيلم، به اندازه مهمترين ديالوگ ها كاركرد دارند و حتما نحوي اجراشون هم به همون نسبت مهم‌‌اند. اين دقيقا عين دوبله‌هاي شاهكار سينماي ماست كه مثلا مطمئنا كسي به خوبي جليلوند نمي تونست به جاي پل نيومن توي بيليارد‌باز بگه: « فقط استعداد كافي نيست آدم بايد شخصيت داشته باشد». و شايد هيچ صدايي هم نتونه با حس حال صداي چاووشي بخونه:
رفيق من سنگ صبور غم‌هام / به ديدنم بيا كه خيلي تنهام
هيشكي نمي‌فهمه چه حالي دارم / چه دنياي رو به زوالي دارم
اما با همه اين حرفا خدا كنه مشكلات «سنتوري» حل بشه و خيلي زود اكران بشه تا بعضي ها فكر نكند سينماي ايران يعني «اخراجي ها».


پي نوشت: اينم يه جمله از مسعود ده نمكي درباره سنتوري كه توي برنامه شب شيشه‌اي توي تلويزيون گفت:« يه فيلم خيلي خوب در ساختار، كه راجع به محتواش نقد هايي دارم!».


شما هم بنويسيد (2)...



شنبه 18 فروردين 1386 - 14:4

در انتظار بهترين 3 ساعت و 12 دقيقه زندگي

لینک این مطلب

شما هم بنويسيد (18)...

فيلم‌هاي گريندهاوسي اغلب پر از خنده، حادثه، خشونت، خون،غافلگيري و سراسر تفريح و سرگرمي‌ بودند . فيلم‌هايي كه كمتر به مسائل جدي و واقعي مي پرداختند و اغلب با وجود داشتن سكانس هاي گريه‌آور، پايان خوب و خوشي داشتند و تماشاگر رو خندان و راضي از سينما خارج مي كردند. پر از موسيقي‌هاي متنوع و پر لحظات "اه" و "اوف"(يه چيزي تو مايه هاي "اوف چه مي كنه اين يارو ...، عجب صحنه‌اي، واي اينو ببين ") اين فيلم ها اغلب در دهه 70 و در سينماهاي محله‌هاي فقير نشين اكران مي شد. 2 فيلم با يك بليط مشخصه خاص اين سينماها بود. اين فيلم‌ها براي مردمي نمايش داده مي‌شد كه آماده بودند تا فيلم ببينند و زياد هم ببينند(3 تا 4 ساعت) و خوش‌شان هم بيايد، والا سينما را روي سر صاحبش خراب مي كردند اين فيلم ها قطعا شاهكار تاريخ سينما نمي شدند اما بسيار مفرح و سرگرم كننده بودند.
فيلم جديد تارانتينو و رودريگوئز هم اداي ديني به همين فيلم‌ها و سينما‌هاست. فيلم به گفته شاهدان پر از لحظات مفرح و هيجان‌انگيز و غافلگير كنندست. اين چند روزه خيلي دنبال اطلاعات بيشتري از فيلم هستم روزي چندبار IMDB رو چك مي كنم و تعداد كامنت هاي مثبت و منفي رو مي شمارم. حتما مي دونيد كه فيلم جمعه اكران شده تو همين يه روز 70 تا كامنت مثبت با راي 10/10 توي IMDB اومده و تنها 6 تا كامنت منفي هست جالبيه قضيه اين‌جاست كه توي كامنت‌هاي منفي هم همه از فيلم رودريگوئز تعريف كردند و فيلم تارانتينو رو گفتن مزخرفه! برعكسش اونهايي كه خيلي با فيلم حال كردند هم گفتن فيلم تارانتينو از ساختار بهتري برخورداره (طبيعيه ديگه! ) تيتر بعضي از كامنت‌هاي مثبتي كه روي فيلم نوشتن رو اين زير مي‌ذارم تا هيجان‌تون واسه ديدن فيلم صد چندان بشه:
« بهترين تجربه سال »
« اولين فيلمي كه احساس كردم 12 دلارم رو دور نريختم »
« هر چيزي كه بخواهيد ، چيزي بيشتر از يك فيلم »
« اولين فيلم كلاسيك قرن جديد »
« جواهر فيلم‌سازي »
« بهترين سرگرمي و تفريحي كه تا‌كنون ديدم »
« فيلمي پر از ترس »
« به گريند‌هاوس خوش آمديد »
« بهترين چيزي كه ديدم »
« تجربه بزرگ »
« واقعا سرگرم كننده »
« بهترين تجربه سرگرمي در تمام عمرم »
« واقعا اتفاق افتاد؛ بهترين فيلم سرگرم‌كننده كه تا به حال ساخته‌ شده »
« بهترين فيلم تمام سال‌ها »
« بهترين و بيشترين لحظات مفرحي كه مي شود در يك فيلم داشت »
« تمام چيزهايي كه من انتظارش رو داشتم! يك B فيلم كامل »
« حتما بايد ببينيد »
« يك فيلم جواهر ؛ بهترين 3 ساعت و 12 دقيقه زندگيم »
« واي واي واي »
« تفريح خوب خوني »
« بالاخره پولم رو درست خرج كردم »
« بهتر از اون چيزي كه تصور مي كنيد »
شما مي‌خواهيد كه اين فيلم را دوست داشته باشد؛ ببينيد، حتما دوستش داريد
تارانتينو و رودريگوز منفجر شدند شما هم مي شويد
اين هم قسمتي از يك كامنت مفصل راجع به فيلمه:« يك ضربه هولناك. مطمئن باشيد ناك اوت مي شويد. با Planet Terror بيشترين مقدار تفريحي كه تصور مي كنيد را داريد صحنه هاي ورود قهرمانان برگزيده مان موزيك go go با رقصي كه تا به حال نديده ايد. يك مسلسل در يك پا و صحنه هاي زيادي كه شما را غافلگير مي كند(البته من لو نمي دهم). بعد نوبت تارانتينو است كه همه سالن را پر از لحظه هاي ناب ايده هايش كند.»
يا يكي ديگر هم نوشته: «گريند هاوس فيلم زيادي هاست. خون زيادي، انفجار زيادي، خشونت زيادي، خنده زيادي و تفريح زيادي. البته همه در كنترل تارانتينو و رودريگوئز جمع شدند تا يك فيلم فوق العاده شكل بگيرد»
يكي از خصوصيات فيلم تارانتينو اينه كه منتقدين و تماشاگراش رو به دو دسته تقسيم مي‌كنه اونهايي كه عاشق فيلم مي‌شن و اونهايي كه از اين جور فيلم‌ها متنفرند. اگر به چندتا از نقد هايي كه منتقداي معروف واسه اين فيلم نوشتن دقت كنيد هم مي تونيد اين نكته رو ببينيد البته من فقط 2تا نقد منفي ديدم و تقريبا 10تايي نقد خيلي مثبت! فكر كنم با تمام اين تفاسير بايد منتظر يه فيلم عالي ديگه از كارگردان هاي محبوبمون باشيم.

     

 

پي نوشت: در جديدترين آماري كه از سايت IMDB گرفتم 68 درصد به فيلم راي 10/10 دادن و 12درصد هم 10/9 ، ديگه داره كمكم خيالم راحتتر مي شه. اگه اين آمار حفظ بشه فيلم ميره بين 20 فيلم اول تاريخ سينما توي سايت IMDB فوق العادست، نه!؟

     

  


شما هم بنويسيد (18)...

|< <  7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 > >|









  سینمای ما   سینمای ما   سینمای ما   سینمای ما      

استفاده از مطالب و عكس هاي سايت سينماي ما فقط با ذكر منبع مجاز است | عكس هاي سایت سینمای ما داراي كد اختصاصي ديجيتالي است

كليه حقوق و امتيازات اين سايت متعلق به گروه مطبوعاتي سينماي ما و شركت پويشگران اطلاع رساني تهران ما  است.

مجموعه سايت هاي ما : سينماي ما ، موسيقي ما، تئاترما ، دانش ما، خانواده ما ، تهران ما ، مشهد ما

 سينماي ما : صفحه اصلي :: اخبار :: سينماي جهان :: نقد فيلم :: جشنواره فيلم فجر :: گالري عكس :: سينما در سايت هاي ديگر :: موسسه هاي سينمايي :: تبليغات :: ارتباط با ما
Powered by Tehranema Co. | Copyright 2005-2010, cinemaema.com
Page created in 2.35925006866 seconds.